ویسکوز
از نخ تا دوخت: سفر سارا، آقای سلیمی و شیرین خانم در دنیای پارچههای نخی زنانه
/post-7سارا، دختر جوانی با رویای تبدیل شدن به یک خیاط حرفهای، تازه مغازه کوچکی در انتهای بازار قدیمی شهر باز کرده بود. دستهایش پر از آرزو بود، اما تجربهاش کم. یک روز صبح، وقتی مشتریای نداشت، مردی مسن با چهرهای مهربان وارد مغازه شد. آقای سلیمی، تاجر پارچهای که نسلها در بازار کار میکرد، با دیدن سارا گفت: *"دخترم، خیاطی فقط دوختن نیست، شناختن پارچههاست!"*
همین جمله کافی بود تا سارا با چشمانی برقزده از او بخواهد که راز پارچههای خوب را به او یاد بدهد. آقای سلیمی لبخندی زد و گفت: *"امروز شیرین خانم، یکی از بهترین مشتریانم، میآید تا یک لباس تابستانی بدوزد. اگر دوست داری، تو هم همراه ما باش."*
ساعتها بعد، شیرین خانم، زنی شیکپوش و با سلیقه، وارد مغازه شد. او به دنبال پارچهای نخی، سبک و باکیفیت برای یک لباس مجلسی تابستانی بود. آقای سلیمی چندین نوع پارچه نخی را روی پیشخوان پهن کرد و شروع به توضیح دادن کرد: *"پارچههای نخی انواع مختلفی دارند؛ هر کدام ویژگیهای منحصر به فردی که برای هر سبک لباسی مناسب است."*
سارا با دقت گوش میکرد و یادداشت برمیداشت. این آغاز سفری بود که نهتنها دانش او را درباره پارچهها کامل میکرد، بلکه مسیر حرفهایاش را نیز تغییر میداد.